رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

♥ღღ♥ رادمهر ، خورشيد بخشنده، بخشنده همچون خورشيد ♥ღღ♥

مسافرت تهران ، هریجان ، چالوس ...

1393/8/2 12:59
نویسنده : مامان رادمهر
509 بازدید
اشتراک گذاری

 

مسافرت پاییزی امسالمون به دلایل زیادی محدود شد به سه روز که یکی از دلیلاش درسای من و البته بابایی بود آخه بابایی هم ارشد قبول شده و حسابی کارش دراومده و باید بعدازظهرا درس بخونه ، به خاطر همین مجبور شدیم امسال تو یه زمان کوتاه اونم یه جای نزدیک بریم که یه آب و هوایی عوض کنیم . تهران رفتنمون دوتا دلیل داشت که یکیش برای خانوادمون خیلی مهم بود که مفصل راجبش تو یه پست خصوصی مینویسم و یکیشم خراب شدن لنز دوربینم بود که باید میدادمش به شرکت گارنتیش برای تعمیر ، این دفم نتونستیم تهران رو بگردیم فقط تونستیم بریم اون جایی که تو پست بعدی خصوصی میگم و باشگاه بانک مسکن ، گفتم چون دوربینم لنز نداشت عکسم نگرفتم ، عوضش تو هریجان و چالوس با دوربین پسر عمت چند تا عکس گرفتم که تو ادامه میتونی ببینی. 

فقط قبل از عکسای سفر این یه دونه عکسو که مال عید غدیره رو میذارم  حالشو ببری

خوب

اینجا جاده پر پیچ و خم چالوسه که به نظر من یکی از قشنگ ترین جاده های ایرانه مخصوصاً الان با این درختای رنگارنگش قشنگیش صد برابرم شده

حدوداً بعد از سد دوم سیاه بیشه  تو یه فرعی خاکی که ازش بری بالا به روستای زیبا و بکر هریجان میرسی 

قبل از این تونل

 

این جاده ی خاکیه که گفتم

یه روستا تو دامنه کوهای صخره ایی که یه آبشار بلندم داره که تو فصول بارندگی پر آب میشه که از شانس بد ما زمانی که ما اونجا بودیم حجم آبش خیلی کم بود ، خیلی جای دنجی بود پر بود از سکوت کوهستان فقط هرزگاهی صدای کبک ها به گوش میخورد هوا خیلی دلچسب بود حیف که فقط به اندازه ی یه ناهار و یه استراحت کوتاه فرصت موندن داشتیم

 

آمـــــــااااااااا

بعدش چون بیشتر راه جاده ی چالوس رو اومده بودیم یک هوووو تصمیم گرفتیم بریم چالوس و شب اونجا بخوابیم و فرداش برگردیم خونه

و این گونه بود که اولین آب بازی یا به قول خودت آب بیزیت کنار دریا رقم خورد

اولین واکنشت نسبت به دیدن دریا ذوق زدگی بود ، خوب میشد حدس زد چون آب بازیو خیلی دوست داری به خاطر همین دل به دریا زدیو با احتیاط پایی به آب زدی ولی خیلی زود ترس ورت داشت و بعدش ترجیح دادی سنگای کنار ساحل رو جمع کنی و پرتشون کنی تو دریا .......... به این گونه

 

 

محبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبت

خوب

اینجام که دریاچه ولشت هستش که تو راه برگشت رفتیم و نیم نگاهی به زیباییاش انداختیم و .....

 

 

 

..... و پایان سفر 14هم و 15هم و 16هم آبان ماه در 21 ماهگی پسری. 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

همکلاسی مامانت
5 آبان 93 17:39
سلام کوچولو مامانت راس میگه خیلی درس داره
مامان رادمهر
پاسخ
سلام عسیسم
مامان امیررضا
5 آبان 93 21:29
سلام ما به محرم، به غصه و غم مهدی به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی سلام ما به محرم، به شور و حال و عیانش سلام ما به حسین و به اشک سینه زنانش . . . التماس دعا
مامان رادمهر
پاسخ
محتاجیم به دعا
•♥مامان متین♥•
6 آبان 93 13:53
ای جوووون همیشه ب سفر و شادی عزیزم
مامان مریم
6 آبان 93 18:42
عزیززززم مثل ماه میمونه بزنم به تخته نعیمه جون غیبت مارو ببخشید همیشه دلتنگ شما و دردونه ی خوشگلم هستم ولی خودمم نمیدونم دقیقا درگیر چی ام و وقتم چجوری میگذره،بهرحال عذر مارو بپذیرین راستی عزیزم فروشگاه شاپرک چی شد ؟
مامان رادمهر
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم مام همینطور وقتی نیستی دلتنگت میشم-حق داری خوب از بس کار و مشغلت زیاده - این چه حرفیه؟؟؟؟؟ فروشگاه اونطور که داداشم میخواست نگشت جمش کرد
شیما مامان شاهین کوچولو
9 آبان 93 17:45
اوووو یکی منو بگیره چ عکسای باکیفیت و خوشگلی گرفتی مادر تهران اومدی یه سر ب مام میزدی خب راستی من نمیدونستم شما قم ساکنین، کشف بزرگی انجام دادم خخخخ ایشاله ی روز از نزدیک همو ببینیم
مامان رادمهر
پاسخ
چشات خوشگل میبینه ننه ایشالله دفه ی بعد آره عزیز قم ساکنیم ولی قمی نیستیم ایشالله ....منم دلم خیلی میخواد ..... قم اومدین بخبر همو ببینیم میشه یه بار که ما خواستیم بیایم تهران تو باشگاه قرار بذاریم
مرمر
20 آبان 93 18:04
عکسا فوق العاده بود چه منظره هایی الهی بگردم که دریا دوست داره ارتینم بیشتر شن بازی دوست داره لب دریا