و اما عکس های اخیر ...
این روزا به شدت تنبل شدم ، حوصله ی هیچ کاریو ندارم حتی وبلاگ نویسی ، امیدوارم هم دوستان وبلاگی منو ببخشن که بشون سر نمیزنم و هم گل پسرم که وبشو دیر به دیر آپ میکنم.
حالا بریم سراغ ادامه مطلب با یه سری عکس خوشگل موشگل رادمهر:
مراحل خراب کردن برج :
فقط برای خراب کردن برج سینه خیز میری
اولین ایستادنت عزیزم
مراحل نشستن از حالت خوابیده :
اینجام محو تماشای برنامه ی مورد علاقت بی بی انیشتینی ، فقط نمیدونم چرا از کل ترکاش فقط یکیشو خیلی دوس داری و از اول تا آخرشو میبینی تا صدای آهنگشو میشنوی سریع با خنده به تی وی نگاه میکنی ، همینطورم تبلیغ بالا بالا و برنج هایلی رو هم خیلی دوس داری و البته عوض کردن شبکه هارو ، یعنی تا وقتی که کانالارو عوض کنم تی وی رو نگاه میکنی تو غیر از این حالتا تلوزیون توجهتو جلب نمیکنه
پسته ی خندان من با دوتا دندوناش
اینجام خونه ی مامان نازی(مامان من که این روزا تبدیل شده به عشق درجه یکت)
فضولی های جدید البته اگه پریز برق بود عمراً میذاشتم اینکارو بکنی
عاشق نیمرختم عشـــــــــــــقم
این کلاهم وقتی تو دلم بودی با هزار امید و آرزو برات بافتم - موقع بافتشم همش قیافتو با این کلاه مجسم میکردمو دلم برات ضعف میرفت ، خداییش شبیه تصوراتم شدی جیگــــــــــــــــــــــر
اینجا داری به عشقت میخندی
ماجرای اومدن وان وسط پذیرایی از این قراره شما عاشق حمام و آب بازی هستی به محض اینکه ببینی در حمام بازه با جیغ و دادو نگاه کردن به حمام بمون میفهمونی که میخوای بری اونجا وقتیم که میبریمت فوراً میری سراغ وان و میخوای که بشینی توش منم بعضی وقتا که میخوام به کارام برسم شمارو میذارم تو وان که چند مین سرگرم بشی
اینم عکس گل پسری و گل دختری،فاطمه جونم تو عروسی احمد آقا که اولین تجربه ی عروسی رفتنتم بود به محض ورود به خاطر صدای بلند اونجا به شدت ترسیده بودی و گریه کردی بعد بابایی مجبور شد شمارو ببره بیرون که آروم شی بعدشم که همش مات و مبهوت اطراف بودی و البته همشم تو بغل مامان نازی بودی(این روزا تا مامان نازیو میبینی از بغلش جم نمیخوری همچین بش میچسبی که ...حتی بغل منم نمیای)
و پایان.