رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

♥ღღ♥ رادمهر ، خورشيد بخشنده، بخشنده همچون خورشيد ♥ღღ♥

19 ماهگی ...

1393/5/20 3:25
نویسنده : مامان رادمهر
565 بازدید
اشتراک گذاری
سلام به پسر ماهم که این روزا به قدری شیرین شده که با دیدن قد و بالاش و اداهاش روزی هزار بار میمیرمو زنده میشم.
ماه رمضون امسال توفیق داشتم با اینکه به شما شیر میدادم روزه هامو بگیرم سخت بود مخصوصاً از ظهر به بعد کلاً بی حال میشدم و دراز کش و شمام مدام شیر میخواستی و منم دریغ نمیکردم آخه مگه حریفت میشم تعجبسحرا بعضی وقتا با ما بیدار میشدیو میشستی رو پای بابایی با هم سحری میخوردیم از وقتی راه افتادی یعنی از 10 ماهگیت متوجه شدیم از تاریکی یکم میترسی هر جا باشی در هر حالتی باشی اگه چراغ خاموش بشه بدو میای سر جات میخوابی حالا اگه یه نور حتی کمش مثلاً از زیر درم بتابه جذبش میشی به خاطر همین بود که سحرا بیدار میشدی ، اینطوریه که بابایی بت میگه شب پره خندونک شبای احیا هم که به خاطر خوش خیالی من تا یک ساعت اولش هر شب یه جا بودیم بعدش به خاطر خستگی من که از بس دنبالت دویده بودم تشریف میاوردیم خونه باقی مراسم رو از tv دنبال میکردیم غمناکتو دو روز تعطیلی عید فطرم رفتیم تهران گردی که عکساشو تو پست بعدی میذارم ، این از ماجراهای ماه رمضون
دیگه روز به روز شیطون تر از دیروز میشی الحمدالله ..... بعلـــــــــــه دیگه بایدم شکر کنم چون یه حدیث از پیغمبر اکرم داریم که میفرمایند:شیطنت بچه نشونه ی هوش سر شارش در بزرگسالیه البته مفهوم حدیث این بود ، مطمئنم اگه شیطون نبودی و وجب به وجب خونه رو با دستای کوچیکت بررسی نمیکردی من حتماً ناراحت و نگران میشدم پس بازم باید بگم اونم از ته ته قلبم خدایا سپــــــــــــــــاسگذاررررررررررررررم .
دیگه کلاً تو خونه زیاد حرف میزنی آماااااا 90 درصدش به زبون فضاییاس اونم با بادی لنگوجش که البته من بیشترشو میفهمم ، کلمه های جدیدیم که میگی بیشترش اسامی اعضای بدنه : چش (چشم)، ابوووو(ابرو) ، گووو(گوش)،دماغو دهن و سر و مو و انگشت رو به زبون خودت میگی و به دست و پا هم کلاً دس میگی اولین جمله رو هم تو همین ماه گفتی و اونم عمه نیس ، عمه رفــــــــــــ بود ، هر وقت عذر میخوام pp میکنی و من میخوام پوشکت رو عوض کنم میگی پیف پیف اه اهخجالتدیگه اینکه مدام تو خونه منو صدا میکنی بعدشم حتماً باید با بله جوابتو بدم اگه هوم بگم یا سرمو تکون بدم انقدر مامان میگی تا بگم بله تازه بعدش که میگم بله یه عالمه حرف میزنی که من متوجه نمیشم انگار که داری از یه چیزی شکایت میکنی . به بابایی میگی dady و این مدل صدا کردن رو ما یادت ندادیم و خودت اصرار داری که بابایی رو اینجور صدا کنی فک کنم تاثیر برنامه های انگلیسی باشه که چند وقته برات داریم اجرا میکنیم اینم بگم که برنامه فعلیمون از 18 ماهگیت این بود که هر هفته یکی از شعرای سیمپلیکیدز رو حداقل 5 بار در روز پخش کنم خدارو شکر از اول از شنیدن این آهنگا استقبال زیادی میکنی منم برای اینکه بیشتر کیف کنی موقع پخششون با هم نانای میکنیم.یه اعترافی میخوام بکنم اونم اینه که من برخلاف پرحرفیام تو وب نویسی آدم کم حرفیم و تازه متوجه شدم که اگه میخوام یه پسر بلبل زبون داشته باشم باید مدام باش حرف بزنم و کتاب بخونم بخاطر همین یکم رفتارم با شما رو بهتر کردم و الان چند وقتیه که قبل خواب شب یا بعد از ظهرت برات کتاب میخونم یا از خودم قصه میسازم و شما خیلی خوشت میاد و خودت میری کتاب میاری که برات بخونم ، ایشالله زود زود زبون باز کنی گل قشنگم.
بقیه ی تعریفا رو همراه تماشای عکسا میکنم
بفرمایید ادامه مطلب
 
اتاق رادمهر:
 
 
 
رادمهر در حال درست کردن قفل در ، دقیقاً کارات پسرونس فقط از بابا تقلید میکنی سایه به سایه ی بابا قدم بر میداری و اخیراً هم به شدت عاشق بابا شدی منو هم که خیلی وقته ته لیستت گذاشتی لیستت به ترتیب علاقه شامل افراد زیرن:
مامان نازی ، بابا علی ، بابایی و اگه هیچکدوم از این افراد نباشن در صورت نیاز داشتن به من مراجعه میکنی ، دایی رضا خیلی دوست داره و خیلی میخواد باهات سروکله بزنه ولی تو روششو دوست نداری و ازش فرار میکنی ، رابطت هم تو خانواده ی بابایی فقط با مامان شعله گرمه با بقیه فقط از دور ارتباط برقرار میکنی و اصلاً نمیخوای کسی از افراد فامیل بغلت کنه
 
یک شب در پارک
 
 
 
حیاط خونه ی پدری من
جوجه کوچولوی دایی جواد در 4 ماهگی
اولین اووووف که خون زیادیم ازش رفت و بر خلاف تو که عین خیالتم نبود من با دیدنش حسابی حالم بد شد از اون به بعدم هر وقت میگم اوفت کو همین انگشتت رو نشون میدی
 
کفشی که برات از مادرکر مدینه خریدم و فک میکردم حداقل دو سال دیگه اندازت میشه رو برای امتحان بت پوشوندم و دیدم به زور تو پات میره و الان اندازته شمام مثل اینکه از کفشات راضی بودی و مدام باهوشون تو خونه دور میزدی (از اولم پاهات پهن و گنده تر از هیکلت بود)یه بارم تو یه مهمونی که پات کرده بودم همه میگفتن به نظر میاد کفشاش به پاش بزرگهخطا
عاشق لوازم برقی و مخصوصاً آبمیوه گیری و جارو برقی هستی اینا تنها چیزایی هستن که میتونن چند دقیقه مشغولت کنن
 
گفتم جارو برقی رو دوست داری ولی وقتی لولش دست من باشه ازش فرار میکنی و اینطوری میترسی
رادمهر کیکی
بوسسسسسسسسسسسسسسس
عاشـــــــــــــــــــــــــــقتم
نفسم به نفست بنده
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان محمدامین
21 مرداد 93 3:14
قربون پسر شیطون و بازیگوش خودم کاراش رو که میخوندم همش یاد محمدامین میفتادمدرست عین همن این دوتا وروجک مامانی بابت پست قبلت هم ممنون خیلی به درد بخور بود ببوسش پسر کوچولوی شیطونم رو
شیما مامان شاهین کوچولو
24 مرداد 93 13:44
الهییییی قربون این پسر بشم من خیلی از کاراش مثل شاهینه عزییییزم دستش اوف شده قربون کارای مردونش و شیرین کاریهاش که دل ادمو میبره
مامان فاطمه
3 شهریور 93 7:03
لیست علاقه مندی های رادمهرو خیلی بامزه نوشتی ماشالله لا حول و لا قوه الا بالله .خیلی نازی رادمهر گلی
مامان مریم
11 شهریور 93 17:57
هیچی دیگه دلم رفت
مامانی آندیا
21 شهریور 93 23:59
عشق خاله داری روزبروز تو دل بروتر و نازتر میشی، ماشالا به چشم و ابروت. مامانی براش یه عالمه اسپند دود کن.
مریم
28 شهریور 93 11:42
مرسی از غذاهای مفیدت مامان رادمهرجون به ما هم سربزن
مامان رادمهر
پاسخ
خوشحالم که خوشت اومده چشم تو اولین فرصت میام