رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

♥ღღ♥ رادمهر ، خورشيد بخشنده، بخشنده همچون خورشيد ♥ღღ♥

خداحافظي با شير

1393/10/9 9:45
نویسنده : مامان رادمهر
437 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم سلام

اومدم بگم به لطف خدا در

30 آذر مصادف با 28 صفر  به طور كامل از شير گرفتمت يعني يه ماه زودتر ، علتشم اين بود اصلاً غذا نميخوردي ولي الان انگار معجزه شده و شما الان اشتهات به طور كامل باز شده . روش از شير گرفتنم اين بود كه از يه ماه قبلش شير خوردنت رو كم كرده بودم و دو هفته قبل از اتمام كاملش شير روز رو قطع كردم و فقط شبا شير ميخوردي در كل ميتونم بگم تو اين مدت 4 هفته ي اخير كه اوج بهونه گيريات بود (به جز اينكه گاهي موقعي كه فيلت ياد هندستون ميكرد منو ميزدي و موهامو ميكشيدي)خيلي گريه نكردي من انتظار بدتر از اينا رو داشتم ولي خداروشكر اين پروژه رو تموم كرديم و الان شما يه قدم تا استقلال كامل برداشتي كه اين هم منو خوشحال ميكنه و هم ناراحت ، آخه ميدوني مادري  تو اين دوسال به شدت با هم انس گرفتيم و فقط تو اين حالت شير خوردنت بيشترين آرامش رو داشتي و من حسابي از اينكه تو آغوش من آروم ميگرفتي و از عطر بهشتيت بهره ميبردم خوشحال بودم .

بگذريم بريم چندتا عكس تو ادامه ببينيم:

حرف زدنت خيلي بهتر شده مثلاً قبلاً به بابا علي ميگفتي عــــــــــــــــــــــلي (همينطور كش دار) و لي الان بابا علي ميگي به مامان نازيم كه يعني يعني ميگفتي الان ميگي : ماما ني ني ني  به شدت به باباعلي علاقه داري و يكسره اسمش رو به زبون مياري و حتي وقتي از خواب بيدار ميشي اول اسم اون رو مياري ماشينش رو هم خيلي وقت بود ميشناختي و هر جا مشابهش رو ميديدي داد ميزدي چي باباعلي و لي الان اگه مشابه ماشين بابا علي رو ببيني داد ميزني و با ذوق زدگي ميگي پكا باباعلي يعني پيكان باباعلي ديگه از فعلاي اومد رفت و نيست و بيا زياد تو جمله هات استفاده ميكني مثلاً وقتايي كه ميزو ميچينم ميري پشت در اتاق بابا داد ميزني بــــــــــابـــــــــــــــــــــــــــا بيا اينم بگم كه از اون موقع كه از شير گرفتن رو شروع كردم خيلي داد ميزني و كلاً معلومه خيلي عصبي شدي ، ديگه تو شعر خوندنامون همكاري ميكني مثلاً به جاي بله هاي شعر عمو زنجير باف ميگي بــــــــــ لي يه شعرم هست كه پرسش و پاسخش اينطوريه

من:تو شيطوني؟

تو:نه بابا

من:دروغ ميگي؟

تو:نه بابا

من:تو خوشگلي؟

تو:نه بابا

من:توفوضولي؟

تو:نه بابا 

همينطور ادامه پيدا ميكنه

............. عاشق صداتم مادددددددر...........

 

 

 

 

تنها عكس شب چله كه امسال با 4 روز تاخير خونه مامان شعله اينا جمع شده بوديم گرفتم اينه،آخه طبق معمول همش مواظب بوديم يه وقت مهلا رو نزني يا هول ندي مخصوصاً بابا كه بنده خدا هيچي نخورد

جديداً ميتوني خودت بري اينطوري آب بخوري و بعدش ...

 

از غفلت من استفاده ميكني و بقيه ي آب توي ليوانت رو خالي ميكني رو زمين و من هرچي بت بگم نكن بازم اين كار بارها و بارها تكرار ميشه

بعله من يه همچين پسريم

شيشه خوردن جايگزين مم مم شد وحالا به شيشه مم مم ميگي و من موقع خوابوندت بت شيشه ميدم

خوب بخوابي گل قشنگم

 

پسندها (3)

نظرات (9)

مامان رادمهر
10 دی 93 12:40
خدا رو شکر. به سلامتی و دل خوش انشالله... هزاااار ماشالله چقدر نازنینه این آقا رادمهر خدا برات حفظش کنه
مامان رادمهر
پاسخ
قربونت عزيز
mamane mahya
13 دی 93 10:59
salam azizam mashalah bozorg shodi aghai shodi khoda negahdareton bashe
مامان رادمهر
پاسخ
سلام خاله جون چقدر كم پيدايي دخمل نازت رو ببوس حتماً
مامان امیررضا
13 دی 93 21:20
سلام به سلامتی از این مرحله به خوبی گذر کردین
مامان راحله
15 دی 93 12:17
ماشالله به پسر خوشگل .. چه خوب که تونستی این پروژه رو تموم کنی . بهار منم وقتی از شیر گرفتم اشتهاش باز شد
مامان رادمهر
پاسخ
ممنون كه پيش ما اومدين
فهیمه مامان فاطمه
15 دی 93 20:58
رادمهر جونم ان شالله همیشه موفق باشی
♥ دنیای دســر ♥
17 دی 93 13:20
از ♥ دنیای دســر ♥ دیدن کنیــد. . . (:
مامان مریم
21 دی 93 9:14
خدا را شكر . فكر از شير گرفتن خيلي سخت تر از خودشه . انشاله كه خدا حفظش كنه...
مامان رادمهر
پاسخ
آره واقعاً
پرنیان
29 دی 93 14:23
ماشالا چقدر خوشگله ..صد سال زنده باشه ب منم سر بزنید با تبادل لینک موافقید؟؟؟
پرنیان
6 بهمن 93 18:01
لینکی عزیزم