رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

♥ღღ♥ رادمهر ، خورشيد بخشنده، بخشنده همچون خورشيد ♥ღღ♥

بالاخره اومدیم با کلی خبر از پیشرفتا...

1392/9/18 2:30
نویسنده : مامان رادمهر
248 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مادر ماه یازدهم زندگیت پر بود از اتفاقا و پیشرفتای شما عسلک مامان ، اول از همه اینو بگم که شما اولین قدمهای مستقل زندگیتو امروز تو سن 10 ماهو 29 روزگیت برداشتی هورااااااااااهوراتشویقو دوباره منو و بابایی رو حسابی ذوق زده کردی ، الان دیگه بدون کمک قدم های زیادی رو بر میداری و هرز گاهی تعادلتو از دست میدی یا وقتی خسته میشی شالاپی میفتی زمین ، از حدوداً دو سه هفته ی پیش با فاصله های کوتاه بین مثلاً من و بابایی راه میرفتی و چون میترسیدی در حال تاتی کردنت چشماتو سفت میبستی و این کارت خیلی با مزه بودنگران هرکی میدیدت کلی از دستت میخندید تا دیروز برای راه رفتنت کمکت میکردیم و هواتو داشتیم ولی از دیروز دیگه ترست کمتر شد و خودت بدون اینکه بت بگیم از جایی که وایسادی شروع به حرکت میکنی امروزم که تعداد قدمهایی که بر میداشتی خیلی بیشتر شده بود و تعادلتو خیلی بهتر میتونستی حفظ کنی.....خوب این از شرح کامل راه افتادنت حالا بریم سراغ بقیه ی پیشرفتات:

حدوداً چهار روز بعد از شروع چهار دست و پا رفتنت به اون شکل خاص که گفتم یعنی تقریباً تو سن 10 ماه و 11 روزگیت بر خلاف باور من تو این کارم خبره شدی میدونی آخه چون بل رفتنت طول کشید همه میگفتن دیگه یه دفعه راه میفتی و منم اصلاً انتظار نداشتم که این کارو بکنی تعجببعله الان دیگه همه جای خونه رو با دست و پاهای کوچولوت وجب میکنی دیگه از دست شما نیم وجبی کل دکور مکور خون رو به هم ریختیم و هر چیز خطرناکی رو کنار گذاشتیم یا روشو با پتو یا بالشت پوشوندیم  با همه ی این تدابیر تو این چند وقت تقریباً هروز سرت به یه جا خورده و جیغت رفته هوا یکیشم دو سه روز پیش اتفاق افتاد الان کنار چشمت تو گیج گاهت یه کبودی کوچیکه خدا خیلی بمون رحم میکنه تا حالا الحمدالله خطرای زیادی از سرمون گذشته اوهبعله دیگه اینطوریه که الان دیگه به خاطر مراقبت از شما آقای فسقلی وقت سر خاروندن ندارم چه برسه آپ کردن وبلاگت ، عشق کوچولوی من ، اینطوریه که  اگه کمکای تقریباً روزانه ی مامان نازی نباشه واقعاً به هیچ کاری نمیرسم خدا انشالله بش سلامتی بده و برامون حفظش کنه.

حرفای جدیدت علاوه بر صداهای قبلیت که میگفتی الان دیگه na na - dat - mam mam و یه سری صداهای کش داره که مثل یه جور آواز میخونی ، معنی da da رو میدونی و حسابیم ددری هستی و همینطور معنی بیا و وایسا و بده چون به همشون پاسخ درست میدی، هر وقتم بخوای بیای بغلم ومن دیر این کارو بکنم بم میگی mam mam قربون حرف زدنت بشم شیرین عسل من ، اگرم ازت بپرسم لوستر یا پنکه کو به بالای سرت نگاه میکنی اگرم یه کاری که دوست نداری به زور به انجامش وادارت کنیم مثل جدا کردنت از مامان نازی یا وقتی که کلاهتو از سرت میکشیو پرتش میکنی رو زمین قشنگ و محکم میگی  ahhhh

دیگه اینکه تو اولین روز ماه صفر یه اتفاق دردناکم برای من پیش اومد اونم این بود که با سرعت زیاد تو خونه در حال دویدن بودم که انگشت کوچیکه ی پامو با ضرب زدم به سنگ و پام به شدت ضرب دید گریهو به تجویز پزشک پام یه هفته قرار بود تو آتل بمونه و حداقل تا دو روزم نباید اصلاً روش راه میرفتم به خاطر همین دو سه روز رفتیم خونه ی پدری اونجام یه سره به مامان نازی چسبیده بودی و حسابی اذیتش کردی تازه کارای منم بود اینطوری بود که نتونستم طاقت بیارم و از همون روز راه رفتنو شروع کردم و روز دوم آتل و باز کردم خداروشکر الان بهترم

فرشته کوچولوی من ، یه سری رفتار زشتم انجام میدی البته خیلی وقته اینطوری هستی که خیلی حرصی و هیجانی هستی و به شدت اطرافیانتو مخصوصاً اگه صورتشونو نزدیکت بیارن چنگ میزنی و موهاشنو میکشی یک سرم در حال داد زدنی ، البته از داد یه چیزی اونورتر نعره های بلـــــــــــــــند از ته حلقت من موندم تو به این کوچولویی این صداهارو چطوری در میاری ، بابت این رفتارات نگرانم میترسم روت بمونه اطرافیان همه با هم معتقدن شما ازون بچه های شیطون و وروجک میشی ، از صمیم قلبم دعا میکنم پیشگویی همشون غلط از آب در بیاد......آمینناراحت.(دوستان اگه کسی تجربه ایی مشابه رفتارای پسر من تو بچش یا اطرافیانش داره که میتونه به فهمیدن علت این رفتارا کمکم کنه  خواهشاً بگه )استرس

تا الانم هرچی میخوام دستتو بگیرم که بت دس دسی یاد بدم سریع دستتو میکشی و میگیaah ولی عوضش اگه صدایی مثل سق زدن ، صاف کردن گلو همون سرفه کردن یا haaaaaaaaaaaaaaaaaaa بشنویی سریعاً عین ما این صداهارو در میاری از همه باحال ترش همون سرفه کردنه من موندم تو این همه قد بازی رو از کی یاد گرفتیقهر ، یه چیز دیگم یادم اومد همچنان اگه بت بگیم نکن یا اگه بگیم eeeeeeeee فوراً با صدای بلندتر جوابمونو میدیو میگی haaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa.....خدا بمون رحم کنه این رفتارات یادت بره .......بازم آمین .

عکسای یازده ماهگی رو تو پست بعدی میذارم آخه این پست خیلی طولانی شده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان اراد
18 آذر 92 20:54
نگران نباش همه بچه ها این رفتارارو دارن به مرور خوب میشه البته کارای جدیدتر یاد میگیره
مامان رادمهر
پاسخ
امیدوارم همینطور که میگین بشه ممنون از دل داریت خانومی
مریم الیاسی
19 آذر 92 18:50
وای چقد دلم ضعف رفت باسه این پسره
مامان رادمهر
پاسخ
مام دلمون کلی برای مریم جونمون تنگیده
مامان مریم
20 آذر 92 18:55
تصور اون قیافه ی خوشگل و معصومش با این شیرین کاریاش آدمو حسابی میخندونه...قربونش بشم من ...داستان راه رفتنش خیلی بامزه بود کاش یه عکسم ازون حالتش میذاشتین...حسابی دلم برات تنگ شده بود قندک من
مامان رادمهر
پاسخ
آره عزیزم منم خیلی دلم میخواست عکسشو بگیرم ولی چون همش در حال حرکت این کارو میکرد عکساش تار میشد
مامان محیا
21 آذر 92 11:25
salam azizam 11dahmahegit mobarak rah raftanet mobarak az sistem khonamon webet baz nemishe alam jaye dige baz shode be manam sari bezan
مامان رادمهر
پاسخ
سلام دوست گلم ممنون عزیزم نمیدونم مشکلش چیه اصلاً یه مدتیه نی نی وبلاگم باز نمیشه به روی چشم
نى نى عسلك
7 دی 92 1:26
چه شيطون بلا! مامانى نگران اين كاراش نباش اگه حساسيت نشون ندى وبه خصوص بهش نخواهى بگى كه كارت بده ،والبته به ديگران هم بگى كه اصلا به روى خودشون نيارن نه تاييد ونه نهى فقط بى اعتنايي.كم كم رادمهر كوچولو اين كارش رو فراموش مى كنه و اين مسئله براش موندگار نميشه.
مامان رادمهر
پاسخ
عزیزم ممنون که همیشه مارو از راهنماییای مفیدت بهره مند میکنی انشالله بچه هاتون همیشه سالم باشن