14 ماهگی ماه شب 14 من ...
سلام پسر قشنگم 14 ماهه شدنت پیشاپیش مبارک از خدای مهربون فقط آرزوی سالم و صالح شدنت رو دارم وبس . اول از همه به خاطر دیر آپ کردن وبت معذرت میخوام آخه بدجوری تنبل بی حس و حال شدم به هوای درس خوندن هیچ کاری نمیکنم اما برای درس خوندنم حس ندارم امیدوارم با اومدن بهار و با حال و هوای پر شوری که داره حال منو هم عوض کنه و بشم یه مامان پر انرژی که همه ی وقتشو با گل پسرش کارای مفید میکنه وسایل لازمشو هم خریدم و میخوام اگه خدا کمک کنه و خودتم همراهی کنی بات زبان انگلیسی کار کنم فعلاً با شعرای siimply kids شروع کردم و چون بالا و پایین پریدنو نانای کردن چاشنیش میکنم ازش لذت میبری بی بی انیشتینم که چند ماهی هست بعضی فایلاشو میبینی امیدوارم تاثیر داشته باشه البته من اصلاً نمیخوام بت فشار بیارم فقط با روش play and learn english کار میکنیم مطلب رو کوتاه کنم که کلی عکس و توضیح از این ماه دارم که اولش رو با خبر کچل کردن شما آغاز میکنم بعلــــــــــــــــــــــــــه رادمهر کچل شد..........حالا اگه مشتاق دیدن یک عدد پسر خوشگل اما کچل هستین بفرمایین ادامه مطلب...
مامانی نمیدونی چقدر از این کارم پشیمون شدم آخه موی بلند بیشتر بت میومد هر چند الان دیگه به این چهره ی نازتم عادت کردم
before:
یکی از علاقه مندیات اینه که هر کی نماز میخونه مهرشو بر میداری و الفرار ، یه بار منو به این مصیبت دچار کردی آخرش با چه بدبختی دستمو بردم تو کشویی که پشتم بود از توش یه کاغذ برداشتم و سجدمو انجام دادم (تو این عکس خوشحالیت به خاطر مهریه که تو دستته)
بدون شرح:
رادمهر در حیاط با صفای خونه ی پدری من
یک روز تعطیل و گردش دو نفره ی من و پسری در محوطه ی مجتمع:
امان از لحظه ایی که دماغ کوچولوت خورد به لبه ی تیز کامیونت و خونین و زخمی شد ، مادری وقتی دماغت رو اینطوری دیدم انگار دلم از جا کنده شد
رادمهر و بازیاش :
یکی از بازیایی که از بابایی میخوای بات بکنه زدن توپ به دیواره خودت میری توپ رو میاری میدی به بابایی و بابا این کارو انجام میده و شما غش غش میخندی
اینجام در حال درخواست کردن از بابایی هستی یه بازی دیگه که از بابا میخوای برات بکنه اینه که میری عروسکای حیوانیت رو میاری میدی به بابا که برات نمایش عروسکی بده تا یادم نرفته بگم که تو بین اسباب بازیات گربه رو میشناسی و وقتی بت میگم گربه چی میگه میگی aoooooo از بقیه ی پیشرفتای کلامیتم بگم که از اول این ماه شروع کردی حرف زدن البته به زبون خودت که اصلاً من از معنیشون سر در نمیارم هر وقت چیزیو ازمون بخوای بگیری کلمه بده رو خیلی واضح میگی من که مطمئنم از روی آگاهیه چون اکثر موقعها تو جای خودش تکرارش میکنی ولی بابایی میگه اتفاقی میگی ، دیگه هر وقت آب بخوای باز با همون زبون یه چیزی مثل بودی بودی میگی و اشاره میکنی به آشپزخونه و من با اشاره ایی که میکنی میفهمم چی میخوای و وقتی بت میگم آب میخوای؟ میخندی همینطور اگه خوابت بیاد میری به پتوت اشاره میکنی و کلمه لالا رو قشنگ ادا میکنی تا یادم نرفته اینم بگم که عاشق ددر رفتنی و همش به در ورودی اشاره میکنی و میگی د د امروز که باز این درخواست رو داشتی و منم به حرفت بی توجهی کردم خودت رفتی کاپشنتو آوردی و باز گفتی دد و منم کلی از این بابت ذوقیدم و بردمت تو محوطه تازه یه بار وقتی که بت گفت بریم نماز بخونیم رفتی سراغ سجاده منو حسابی شگفت زده کردی
خنده های موقع توپ بازی با بابا:
گریه ی بعد از خنده
عاشق کشیدن سیمای پشت کامپیوتر و کشیدن کیبورد و موسی به محض ورودت به اتاق بهشون حمله میکنی
پسری در حال تماشای بی بی انیشتین
یه روز شاد در خونه ی ننه جون و دیدن فاطمه خانوم شیرین زبون(اینجا فاطمه خیلی با مزه داشت مثلاً نماز میخوند و تو با بلند شدن و سجده رفتن فاطمه غش غش میخندیدی)
فاطمه ی خوشگلم هر حا هست آرزو میکنم سالم و شاد باشه انشالله
اولین باری که قلم رو درست تو دستت گرفتی: (شاید یکم دیر شده آخه بابایی منو از این کار منع کرده میترسه برات خطر داشته باشه ولی این بار با دور دیدن چشم بابایی و مراقبت من دست به قلم شدی)
اینم حاصل کارت گلکم که برات یادگاری نگهش میدارم
لالا لالا گلم لالا
الان که نوشتن این پست تموم شد ساعت سه و نیم شبه و شما و بابایی تو خواب نازید