سفرنامه ی عمره مفرده رادمهر کوچولو (قسمت دوم زیارت های دوره و مکه)...
مسجد ذوقبلتین
دست فروشای کنار همون مسجد
یکی از مساجد سبعه که کنار مسجد فتح بود
داخل همون مسجد
رادمهری در اتوبوس فکر کنم تو راه کوه احد بودیم
اینجام محل جنگ احد هستش
و این کوهم کوه احد
اینجام قبرستان شهدای جنگ احد هستش و قبریم که تو عکس مشخصه قبر حمزه عموی پیامبر - اینجا رو هم مثل بقیع نرده کشیدن حتی یه کاری کردن که هیچی دیده نشه این عکس رو با ترس و لرز از یه جا که سوراخ بود گرفتم آخه وهابی ها اصلاً اعتقادی به زیارت کردن و سلام دادن و زیارت نامه خوندن برای ائمه و شهدا ندارن ولی ما یواشکی هم اینجا هم کنار بقیع زیارت نامه خوندیم - انشالله زودتر آقا امام زمان بیاد و ریشه ی وهابیت رو بخشکونه
این مسجدم اسمش قبا ست که ثواب نماز خوندن توش با یه عمره برابری میکنه که من توفیق نداشتم برم توش آخه شما خوابیده بودی و هوام خیلی گرم بود یه خاطر همین من تو اتوبوس موندم
اینجام مسجد شیعیان مدینه هستش - من عاشق اینجام اصلاً یه حال و هوای دیگه ای داره اینجا رو میگن پایه گذاریش و حفر چاهاش به دست امام علی (ع) بوده اینجا تنها جایی تو مدینه هستش که اسم مولا علی تو اذاناشون برده میشه و اینجا جاییه که ما شیعه ها بعد از دیدن اون همه غریبی و مظلومیت معصومین میتونیم عقده گشایی کنیم و یه دل سیر اشک بریزیمو با تمام وجود صلوات بفرستیمو دعای فرج بخونیم-برای اینکه قدر کشور عزیزمونو بیشتر بدونیم اینم بگم که شنیدم شیعه های مدینه خیلی محروم و فقیرن آب و برقشونو قطع میکنن و روزیشون از فروش خرماهای همین مسجد تامین میشه - تازه میگفتن چند روز قبل از اومدن ما به اینجا ریختن و تمام کولر گازیاشونو دزدین ولی ایرانیا پول گذاشتن رو هم و دوباره کولر براشون خریدن
به محض ورودمون به مسجد مارو با چایی و خرما و نون اینجا پذیرایی کردن جای همه خالی خیلی چسبید
این آبیه که از همون چاهای دست کن حضرت علی میاد
اینجام که مکه ست تو روز اول ، از شانسمون اکثر روزایی که مکه بودیمم هوا آلوده بود
پسری در حال مشرف شدن به مسجدالحرام-اینم بگم که شما رو محرم نکردیم ولی بابایی زحمت طواف دادنت رو به دوش کشید و از طرفت نماز طواف خوند دیگه اینکه بابا و مامان نازی و بابا علی همون شب که رسیدیم مکه اعمالشونو انجام دادن ولی منو شما به خاطر اینکه تو راه اذیت شدی و من مطمئن بودم که اگه نذارم بخوابی و بیارمت برای انجام اعمال گریه زاری راه میندازی مونیدیم هتل و فرداش بعد از ظهر من با بابایی رفتم و زحمت نگهداری از شما رو به مامان نازی دادم دست بابایم درد نکنه با اینکه شب قبلش به خاطر انجام اعمال خودش کلی راه رفته بود دوباره پا به پای من تو انجام اعمال من همه جا اومد ، من از همین جا از طرف خودم و رادمهر دست سه همراه عزیزمونو به خاطر همه ی زحمتشون میبوسم و ازشون نهایت سپاس و قدردانی رو دارم
سالن صفا و مروه
پسری در حال انجام عمل سعی
کوه صفا
دور مسجدالحرام رو مدام دارن میکوبن و میسازن به خاطر همین هواش رو آلوده تر کردن
برج ساعت کنار مسجدالحرام
پسری و بازی با کبوترای کنار مسجد الحرام
دیگه اینجا در حال برگشتن تو فرودگاه جده هستیم که ساعت دوازده شب بود و شما خوابت برده بود
اینجام همون فرودگاه جده هستش و شما مشغول بازی هستی
ولی بعد از نیم ساعت بیدار شدی و تا ساعت 3 و نیم تو هواپیما به زور خوابیدی و وقتی چشمات رو باز کردی دیگه سفر تموم شد و تو خاک ایران بودیم واقعاً این سفر مثل خواب و رویاست انشالله خدا قسمت همه ی دوست دارانش بکنه.