سفرنامه ی عمره مفرده رادمهر کوچولو (قسمت اول: مسجدالنبی و بقیع)...
سلام به پسری و دوستای گل وبلاگی امیدوارم تعطیلات عید به همه خوش گذشته باشه ما که از عید امسال هیچی نفهمیدیم از بس که درگیر مسائل و کلاس و استرسای قبل سفر بودیم - اگه خدا قبول کنه از 13 فروردین راهی این سفر معنوی شدیم و روز 24 فرودین دیگه خونه بودیم - نمیخوام خیلی توضیح و تفسیر بدم در کل سفر خوبی بود و خدا رو شکر شما مریض نشدی و غیر از وقتایی که تو راه بودیم اذیتی نداشتی خوب حقم داشتی مسیر طولانی بود و شمام که عاشق راه رفتنی برات خیلی سخت بود که چندین ساعت تو بغل باشی برای همین نق میزدی و گاهیم داد - خلاصه همسفرامون به جز بابایی مامان نازی و بابا علی هم بودن که خیلی تو این سفر کمکمون کردن مخصوصاً مامان گلم حسابی گردنت حق داره چون بیشتر اوقات تو بغل اون بودی آخه اگه مامان نازی رو میدیدی با گریه خودتو میچسبوندی بهشو بغل هیچکس دیگه نمیرفتی در کل بودن شما در کنارمون به غیر از تمام شیرینیایی که داشت باعث میشد که هم من و هم مامان نازی درگیر مواظبت از شما باشیم و کمتر تونستیم از عبادات خاص اونجا استفاده کنیم - بازم خداروشکر که مارو طلبید و توفیق نگهداری از زائر کوچولوشو بمون داد
به خاطر زیاد بودن تعداد عکسا اونارو تو دو تا پست میذارم-بفرمایید ادامه مطلب
سالن انتظار فرودگاه مهر آباد
بعد از تقریباً 12 ساعتی که تو راه بودیم شما حسابی خوابیدی و خستگیتو در کردی
آلودگی هوای مدینه در دو روز اول و روز آخر اقامتمون تو این شهر
اینم یک عدد پسری دشداشه پوشیده آماده برای رفتن به حرم پیغمبر
صل الله علیک یا رسول الله
صل الله علیک یا فاطمه الزهرا
شیطنتات در حرم نبوی:(اینم بگم که تو حرم حسابی دلبری میکردی و اکثر کسایی که میدیدنت بت میخندیدن با زبون خودشون باهات حرف میزدن و بت خوراکی میدادن )
نمایی از یکی از خیابونای منتهی به حرم
و بقیع و کبوترای خاکیش :
و مردم عاشقی که از پشت این نرده های فلزی دنبال نشانه ای از گل یاس کبودشون میگردن
موندنت تو کالسکه 5 دقیقه بیشتر طول نمیکشید آخرش با گریه و زاریت میاوردیمت پایین و بعدش تو حیاط حرم به قول ننه جون برای خودت حسابی لق قرتک مینداختی
قبرستان بقیع ورودی اصلی :
انشالله تو پست بعدی عکسای زیارت دوره و مکه رو میذارم.