رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

♥ღღ♥ رادمهر ، خورشيد بخشنده، بخشنده همچون خورشيد ♥ღღ♥

عکسای ماه یازدهم...

قبل از اینکه عکساتو بذارم ورودت به دوازدهمین ماه زندگیتو تبریک میگم انشالله صد ساله بشی نازنینم ، چیزی تا یک ساله شدنت نمونده قشنگم و من همچنان مات و مبهوت گذشتن این یک سال با تو بودنم ، چه روزایی بود پر بود از لحظه های شیرین و حسای قشنگ عاشقی با تو که سرشار از عطر بهشتی تنت و نفسهات بود ، همینطورم  لحظه هایی سخت و پر از دلهره های مادرانه البته مادری بی تجربه مثل من. عشقم میخوای بدونی عاشق چیاتم؟؟؟؟؟ عاشق وقتیم که آروم و راحت سرت رو بازومه و تو خواب نازی و منم صورتمو نزدیک صورت مخملیت میارمو نفس های تو رو بو میکشم عاشق خنده های از ته دلتم که  شنیدنش منو به بهشت میبره عاشق دیدن بزرگ شدن لحظه به لحظت و پیشرفتاتم که د...
20 آذر 1392

بالاخره اومدیم با کلی خبر از پیشرفتا...

عزیز دل مادر ماه یازدهم زندگیت پر بود از اتفاقا و پیشرفتای شما عسلک مامان ، اول از همه اینو بگم که شما اولین قدمهای مستقل زندگیتو امروز تو سن 10 ماهو 29 روزگیت برداشتی هوراااااااااا و دوباره منو و بابایی رو حسابی ذوق زده کردی ، الان دیگه بدون کمک قدم های زیادی رو بر میداری و هرز گاهی تعادلتو از دست میدی یا وقتی خسته میشی شالاپی میفتی زمین ، از حدوداً دو سه هفته ی پیش با فاصله های کوتاه بین مثلاً من و بابایی راه میرفتی و چون میترسیدی در حال تاتی کردنت چشماتو سفت میبستی و این کارت خیلی با مزه بود هرکی میدیدت کلی از دستت میخندید تا دیروز برای راه رفتنت کمکت میکردیم و هواتو داشتیم ولی از دیروز دیگه ترست کمتر شد و خودت بدون اینکه بت بگیم از ج...
18 آذر 1392

بدون عنوان

سلام پسر قشنگم الان که این پست رو برات مینویسم ده ماهو هفت روز سن داری خواستم فقط ده ماهه شدنتو بت تبریک بگم البته با تاخیر و تسلیت به خاطر شهادت سرور وسالار شهیدان از همه مهمتر میخواستم بگم به آرزوم رسیدم و شما بالاخره داری چار دست و پا میری البته به سختی و به یه شکل متفاوت با بچه های دیگه یعنی حدودا نیم متر جلو میری بعد پیشونیتو میچسبونی به زمینی یعنی از سرت کمک میگیری و باسنتو میدی هوا که بلند شی و وقتی نمیتونی بایستی میشینیو بعد به شکل عجیبی که توضیحش سخته مثلا غلت زدن در حالت نشسته به جایی که میخوای میرسی ، از پیشرفتات بگم که ایستادنت به تنهایی طولانی تر شده و وقتی می ایستونیمت یهو چند قدم به حالت دو تند تند بر میداری دیگه اینکه عاشق ا...
25 آبان 1392

سفرنامه ی استان لرستان و خوزستان...

سلام ایرانگرد کوچولوی من ، دومین سفرتو تو سن نه ماه و بیست و سه روزگی در حالی که یکم سرماخورده بودی و آبریزش بینی داشتی شروع کردیم در کل پسر خوبی بودی خودت اذیتی نداشتی فقط چون هنوز از غذاهای خودمون نمیتونی بخوری مجبور بودم برات سوپ درست کنم که انجامش تو سفر خیلی سخت بود چون تو هتل که قبول نمیکردن برات سوپ درست کنیم یه بارم که تو خرم آباد قبول کردن خودشون درست کنن( البته موادشو همرو آماده کرده بودم و فقط بایستی میذاشتن رو گاز )خلاصه اوندفم سوپت جزقاله شد.قبل سفر همش استرس داشتم نمیدونم چرا از وقتی شما بدنیا اومدی خیلی ترسو شدم مخصوصا موقع سفر به شدت استرس میگیرم خوب خداروشکر سفر خوبی بود و مشکلی برامون پیش نیومد  شهرایی که توشون ت...
22 آبان 1392

و اما عکس های اخیر ...

  این روزا به شدت تنبل شدم ، حوصله ی هیچ کاریو ندارم حتی وبلاگ نویسی ، امیدوارم هم دوستان وبلاگی منو ببخشن که بشون سر نمیزنم و هم گل پسرم  که وبشو دیر به دیر آپ میکنم. حالا بریم سراغ ادامه مطلب با یه سری عکس خوشگل موشگل رادمهر: مراحل خراب کردن برج :     فقط برای خراب کردن برج سینه خیز میری اولین ایستادنت عزیزم مراحل نشستن از حالت خوابیده :       اینجام محو تماشای برنامه ی مورد علاقت بی بی انیشتینی ، فقط نمیدونم چرا از کل ترکاش فقط یکیشو خیلی دوس داری و از اول تا آخرشو میبینی تا صدای آهنگشو میشنوی سریع با خنده به تی وی نگاه میکنی ،...
20 آبان 1392

برای دوستان وبلاگی...

  دوستای وبلاگی سلام مارو به خاطر اینکه بتون سر نمیزنیم ببخشید آخه یه هفته ایی سفر بودیم و اونجام دسترسی به نت نداشتیم . از مامان آندیای جیگرم ، مامان مهتاب خوشگلم ، مامان فاطمه ی عزیزم ، مامان شاهین خان ، مامان آراد جانم ، مامان بردیای ناز ، مامان سید عرشیای خوشگل ،مرمر جان ،صوفی جان و اللخصوص مریم جون دختر دایی گلم ممنون بابت همه ی نظرات قشنگتون که همیشه باعث دلگرمیمونید ببخشید که جوابتونو تک تک ندادم . تو اولین فرصت عکسای سفرمونو میزارم - یه دنیا بوس برای بهترین دوست ...
20 آبان 1392

خبر فوری ...

دیروز تو سن 9 ماهو 17 روزگیت برای اولین بار تونستی از حالت خوابیده خودت به تنهایی بشینی و این کارو دوست داری و تا من شما رو روی شکم میخوابونم که مثلا بت تمرین چار دست و پا رفتن بدم دنده عقب میگیری و پاهتو به زور زیر شکمت جمع میکنی و میشینی کارای دیگه که یاد گرفتی اینه که سینه خیز میری بشرط اینکه جلوت مکعبای رنگیتو روی هم بچینم و شمام برای خراب کردن برجی که من درست میکنم با تلاش زیاد میای و اونارو خراب میکنی هرچند که دیگه فکر کنم یاد گرفتن سینه خیز رفتن و چار دست و پا شدن برات بی معنی باشه چون فکر کنم همین روزاس که راه بیوفتی آخه یکی دو روزه میبینم میتونی بدون کمک چند ثانیه سرپا بایستی و تو همین حالت یکی دو قدم بر میداری و لبه مبل رو میگ...
5 آبان 1392

عکسای ماه نهم گل پسری...

عکس منتخب خودم: بقیه ی عکسا تو ادامه مطلب من نخوام عکس بگیرم باید کی رو ببینم؟؟؟؟ مامان جون بستنیش خوشمزه تره   وقتی نمیخوام بشینم باید کیو ببینم هان.....بابا حریف من نمیشین بیخود تلاش نکنین وقتی مامانم ماچم میکنه نمیدونم چرا لپم قرمز میشه   اینم از دندونام و آش دندونیم که برام پختن ولی به خودم ندادن بخورم     من با لباسایی که مامان شعله-مامان بابام بابت دندونام بم هدیه داده تو محوطه ی خونمون اینجام با مامانم داریم پیاده میریم کتابخونه ومنم حسابی خوابم میاد آخرشم خوابم برد اینم ره آورد کتابخونه - مامانم میخواد منو به زور کتابخون کنه ولی من ک...
25 مهر 1392