رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

♥ღღ♥ رادمهر ، خورشيد بخشنده، بخشنده همچون خورشيد ♥ღღ♥

خاطرات اولین سفر طولانیت پسرکم...

سوم خرداد 92 با بابایی و مامان نازی جون با ماشین خودمون راهی سفر شمال شدیم کل سفر پنج روز طول کشید و شما آقایی کردی و بامبولی در نیاوردی فقط یه خورده به خاطر  شیر نخوردنت به مامانی حرص دادی خلاصشو میگم عزیزم این اولین سفرمون با شما خیلی لذت داشت البته یکمی هم سخت بود که با شیرینی شما سختیش کم رنگ شد . پسر قشنگم اینم از عکسای سفرت ...  گل پسر تو بغل باباجونی جاده هراز روبروی امام زاده هاشم که هواشم حسابی خنک بود. خوب اینجام که یکی از لوکیشنای سریال مورد علاقه باباییه به اسم پایتخت دو که تو راه آمل به بابل که یه دفعه به چشممون خورد.  بعله گنبد وگلدسته سازی برادران فروردین(به جز ناصر)  به جز ناصرش خیل...
17 خرداد 1392

اولین هات رادمهرم...

گلم شما حدودا تو دو ماهگیت آغون واغونو شروع کردی(که برات خیلی زود بود نفسم) اوایل ماه سومت گفتی اوگی در صورتی که تو یه کتاب خوندم که بچه ها تو حدود شش ماهگی حرف گ رو میگن(ماشالله) سه ماهه بودی که تو بغل خاله غریبی کردی  هفته دوم ماه چهارم برای اولین بار برای بابایی خنده غش غشی و پشت سر هم کردی تو ماه چهارم اسباب بازیتو دستت گرفتی  آخرای ماه چهارمت که بود شبا یک سره به زبون خودت انقد حرف میزدی که حوصلمونو سر میبردی اوایل ماه چهارم یه بار که پوشکتو باز کرده بودم برای اولین بار به پهلو چرخیدی منم حسابی ذوق کردم تو همین ماه توجهت به تلوزیون زیاد شد همین طور هر وقت پرده اتاقت رو میدیدی حسابی باش حرف میزدی و الان ...
17 خرداد 1392

خبــــــــــــــــــــــــــــــــــر خبــــــــــــــــــــــــــــــــر خبــــــــر...

خبـــــــــــــــــــــــــــر عزیزم دیروز ظهر که مشغول آشپزی بودم و حسابی دیر شده بود شمارو گذاشته بودم زمین ولی طبق معمول از این وضع ناراضی بودی ونق میزدی( آخه خیلی بغلی شدی) یهو دیدم صدات عوض شده به سرعت اومدم پیشت دیدم بعـــــــــــــلــــــــــــــــــه شما اولین غلتت رو زدی و صورتت رو زمینه داره بت فشار میاد. منم هم خندم گرفته بود هم کلی ذوق کردم.               خدایا شکرت که پسرمو روز به روز تواناتر میکنی ...
17 خرداد 1392

عکسای چهار ماهگی...

    اینم عکسای چهار ماهگیت مامان جون...   قربون خنده های با مزت برم عشقم مامانی اینجا برای اولین بار تو چار ماهگی به خاطر اینکه بابایی بت گفت آقون حسابی براش خندیدی با صدای بلند و پشت سر هم انقدر من و بابایی کیف کردیم که نگو پسر گلم اینجام یکی دو ساعت بعد زدن واکسن چارماهگیته بعد از یه گریه طولانی به زور استامینوفن بی حال شدی و یکم خوابیدی-مامان رو پات کمپرس یخ گذاشته                قربون پسر مظلومم بشم اینم از عکس دختر عمه جون مهلاسادات در سن هشت ماهگی ...
13 خرداد 1392

اینم چند تا دیگه از عکسای 0 تا 3 ماهگیت مادری

عکسای بیشتر در ادامه مطلب... این عکس مال باز کردن پانسمان ختنه شماس- وای که چه خاطره بدی بود روزی که ختنه شدی هم خودت خیلی گریه کردی هم من بابایی و مامان نازیم پیشت بودن اونام حسابی حالشون بد شده بود ولی بالاخره کاری که باید میشد شد .........مبارکه عزیزم اینم دست و پای کوچولوو خوشمزت پسر توپولی قبل حمام اینم عکسی از خنده های خوشگلت ...
10 خرداد 1392

عشقولانه های پدر و پسر...

جیگر مامان میخوام تو این پست راجب ارتباطت با باباجونت بگم :   خووووب بابا که میدونی خیلی دوست داره این که گفتن نداره ، اونی که گفتن داره علاقه اییه که تو به بابات داری   میگی مگه من تو این سن میتونم احساساتمو بروز بدم؟ منم میگم فعلا که میتونی چجوری؟                                                             &nb...
3 خرداد 1392

عکسای اتاق رادمهر

مامان جون این اولین اتاقته من تمام سعیمو کردم که با کمترین هزینه یه اتاق خوشگل برات درست کنم تمام استیکرارو خودم با کاغذ بریدم و رنگ کردم برای پرده هم سعی کردم مثل تم دیوارا بشه بابایم دیوارارو رنگ زد امیدوارم حسابی ازشون خوشت بیاد چون براشون خیلی زحمت کشیدم پرده اتاقت با خرگوشو جغدو گنجیشک اینم استیکرایی که میگفتم خرگوشا در حال چیدن ستاره از آسمون با قلاب ماهیگیری اینم متر قدته که شکل زرافس ...
30 ارديبهشت 1392

بزرگ دوستت دارم کوچکم

  چشمان تو را که از نهایت زیبایی وزندگی با من حرف میزند  دوست دارم. نگاهت را که ساده و معصوم در جستجوی کشف این دنیاست  دوست دارم. دستان کوچکت را که لمس نرم طراوت کودکی است  دوست دارم. صدای شیرینت که تمام دلم را مینوازد  دوست دارم. قدم های تو را که چقدر آسان و راحت لحظه هارا درمینوردد  دوست دارم. رویاهایت را که همه زندگی در عظمت سادگی اش خلاصه میشود  دوست دارم. کودکم کوچکم! من تو را با تمام دلم از نهایت وجودم و همه روح وفکرم                            &n...
29 ارديبهشت 1392

خوش اومدی به دنیا مامان جون

                                                                             این اولین عکسته گلم شما موقع تولدت وزنت 3 کیلو 430 گرم دور سرت 34 سانت و قدتم 50 سانت بود یه پسر خوشگل و سفید سقت رو به یاد امام حسین علیه السلام با تربت کربلا برداشتیم و برای سلامتیت هر سال تا وقتی که خدا عمر بده روضه امام حسن میگیریم تا به برکت اشکایی که برای ایشون ریخته میشه از دعای مادرش زهرا بهره مند بشی برات آ...
1 ارديبهشت 1392