روزانه های 15 ماهگی و 16 ماهگی ...
مادری سلام ببخش که نتونستم تو این دو ماه گذشته از کارات بنویسم مشغولیتمون اللخصوص با شما وروجک نوپا خیلی زیاده دیگه حس و حالی برای آپ کردن وبت نمی مونه . پیش پیش برای طولانی شدن مطلب و عکسات عذر میخوام ، اول از همه از پیشرفتات میگم :
فکر کنم از دو ماه بیشتره که صدات که میکنیم با هوم جواب میدی
از ماه قبلت متوجه شدیم که ادای صدای دزدگیر ماشین بابا رو کاملاً شبیه خودش وقتی که دو تا بوق پشت سر هم به عنوان اخطار میزنه رو در میاری یه چیزی شبیه eh ..... eh اونم با صدای بلند کلاً کار تقلیدت تو در آوردن صداها خیلی خوبه فکر کنم آقای ماهی صفت انگشت کوچیکتم نمیشه از چند وقت پیشم که هر کی صداشو صاف میکرد دقیقاً اداشو در میاوردی
ماشین بابا علی و بابایی رو میشناسی بدون اینکه بت گفته باشم
کلاً پسر خود رایی هستی و هر چی ازت بپرسیم مثلاً اعضای بدن گاهی نشون میدی گاهی حتی اعضای بدن من رو وقتی ازت میپرسم رو جواب میدی گاهیم اصلاً به سوالام توجه نمیکنی به خاطر همین بات خیلی راجب شناخت اعضای بدن کار نکردم ولی از اونجایی که پسر باهوشی هستی و وقتی یه چیزو یه بار بت یاد میدم زود یاد میگیری تا حالا چشم و دندون و دماغ من و خودت و دست و پا و مو گوشت رو نشون دادی
صدای گربه رو در میاری و میگی aoooo همینطور هر حیوونی رو ببینی باز همین صدا رو در میاری
تازگیا یه بار که یه کتابی که از کتابخونه گرفته بودم رو داشتی ورق میزدی وقتی عکس جوجه رو دیدی بش اشاره کردی و گفتی جوجو منم کلی از این کارت ذوق مرگ شدم
سه ماه شایدم بیشتره آواهای جدید از خودت در میاری انگار که میخوای حرف بزنی که بیشترشو من متوجه نمیشم ولی دو ماهی هست که با اشاره به اون چیزی که میخوای منظورتو میرسونی گاهی که میخوای منظورتو متوجه شم اگه مثلاً سرم پایین باشه صورتت رو نزدیک صورت من میاری و با دستای کوچولوت سرم رو سمت صورتت میچرخونی و به زبون خودت یه چیزی میگی و منم بلند میشم دنبالت میام تا ببینم چی میخوای اکثر موقع هام خواستت اینه که بری حمام آب بازی . تازگیام بخوای حرفتو بفهمونی بم میگی daaaa یعنی دستتو بده من منم این کارو میکنم و بات میام تا ببینم چی میخوای ، قربونت برم شیرینم ایشالله زود زود زبونت باز شه ، فرهنگ لغات پسری تا این لحظه:
la ela la la : لا اله الا الله (این کلمه یا شاید جمله رو تو مدینه یاد گرفتی تو حیاط هر وقت اذان میگفتن بعد از هر تیکه ی اذان تو با صدای بلند داد میزدی و یه چیزی بلغور میکردی )موقع تلاوت قرآن هم بین هر آیه با صوت bila ...bila...bila میگی
ای de (این چیه ؟)-جوجو - بیم (بریم)-dede ma (بده من)-به به - ooloola(شکلات ، دشمن شکلات سنگی هستی یک سره بش اشاره میکنی و میخوای اگه بیرون سنگ ببینی اگه هواسمون نباشه به هوای شکلات سنگی بر میداریشون که بخوری )-لا لا - عسیس (عزیزم)-mam mam -ماما (همون مامان البته به ندرت)- da da (بابا)-na na (منظورت یا مامانه یا نعیمه دقیق نمیدونم چون موقع صدا کردن من میگی) تو خونه یک سره باباتو با همین کلمه ی da da که گفتم با صدای بلند صدا میزنی بنده خدا نمیتونه از دست تو یه دقیقه بره تو اتاق یا دستشویی میری پشت در وایمیستی و انقدر da da da da میگی و به در میزنی که بابایی رو از رو میبری این مدل صدا کردن من و بابایی در حالیه که بابا و ماما رو قبلاً میگفتی الانم بت بگیم بگو بابا یا ماما میگی ولی به ما نه دوست داری با همین اسمی که دوس داری صدامون کنی گفته بودم خود رایی دیگه ، کلمه ی دیگه ایی که میگی آب به هستش ولی جدیداً ، آخه قبلش به آب میگفتی آ دَ یه چند روزیم گفتی آجی ولی دیگه حالا میگی آب به ، فدای شیرین زبونیات بشم نفــــــــــس
شناختت از محیط خیلی زیاد شده خیلی چیزا رو به اسم میشناسی گاهی وقتا وقتی به سوالایی که قبلاً ازت نپرسیده بودم جواب میدی متعجب میشم فکر کنم شما پسر با هوشم رو زیادی دست کم میگیرم
اومدن هفتمین دندونت که کنار دو تا دندون پایینته رو بت تبریک میگم مبارکت باشه دیگه خنده هات داره قشنگ تر و قشنگ تر میشه امیدوارم خوب مواظب دندونات باشی عسلم
بریم سراغ عکسا:
عاشق حمامم دلم میخواد برم توش همه چی رو بریزم به هم
بعدش با گریه و زاری مامانمو راضی کنم که آب بازی کنم و بعدش از دوش آب بخورم و باز بعدش برم با سوراخ چاه بازی کنم
برای اولین بار که تونستم خودم به تنهایی در رو باز کنم خونه ی مامان نازیم بود و تو 15 ماهگی بودم
از دست این مامان بی فکرم که با فلاش ازم عکس میگیره
یه کاری یا گرفتم که یکم بدآموزی داره اونم اینه که موقع سجده ی هر کی باشه اینطوری سواری میگیرم ولی عوضش انقدر پسر خوبیم وقتی مهر کسی رو کش میرم موقع سجده رفتنش سریع میام و مهرشو بش میدم
یه جای دنج تو خونه ی مامان نازیم برای عذر میخوام ، گلاب به روتون p p کردن
تو خونه ی خودمونم کلاً روی مبلا خونه و زندگی من شده دیگه همون جا ترجیح میدم ... کنم
آخ آخ آخ آخ مامانم گفته بود به بابام میگم دَ دَ و وقتی خونس یک سره بپاشم و با صدای بلند صداش میکنم نمونش همین عکس بنده ی خدا بابایی رو تو دستشوییم راحت نمیذارم
حالام دارم به مسواک زدنش میخندم
تیپ عیدمونم این شکلی بود
راستی دختر دایی جوادمم که اسمش فاطمس 20 فروردین وقتی من مکه بودم بدنیا اومد عمش قربونش بره
تو این عکسم اگه معلوم باشه تو عید بود که با پیشونی افتادم روی یکی از اسباب بازییام و حسابی گریه زاری کردم بعدشم اندازه ی یه سکه پیشونیم کبود شد
دیگه میدونم جای فلش کجاس همینطور میدونم کلیدارو باید تو قفل بکنم و دیگه میتونم در بطری یا دبه رو باز و بسته کنم البته اگه خیلی سفت نباشه
مامانم عاشق این عکسمه که مال یه ظهر جمعس که با دَدَ و نَه نَمون رفته بودیم پارک
مراحل رسیدن به پریز و روشن و خاموش کردن لامپا
بعله ما یه همچین پسری هستیم دیگه ، تازشم همینطور که میبینید فوضولیای من به شدت زیاد شده مامانم بازم خونمونو از دست من تغییر داده و خالی تر کرده مثلاً دکورییا ، میز گردمون که همش من میرفتم رومیزیشو میکشیدم و لوازم برقی در دسترس من ، در کابینتارو با کش بسته و بعضی از کشو هارو چسب پهن زده همینطور کیبورد و موس کامپیوتر رو که من همش میرفتم میکشیدمشون پایین رو با چسب پهن سر جاش چسبونده یا میز تلفنمونو بر عکس کرده که کشوهاشو نتونم بکشم بندازم روم دیگه تلفنمونو از دست من که قبلاً روی پشتی مبل میذاشت یه جایی گذاشته فعلاً دست من بش نمیرسه دیگه پنکه ی زمینیمونو روی میز ناهار خوری گذاشته ولی من با همه ی این تدابیر بازم کار خودمو میکنم
اینم نمونه ایی از غفلت نَنَه
ولی ایندفه از نگاههای خشمناک مامانم خجالت کشیدم . بازم
تقریباً هر روز مامانم منو میاره تو محوطه ی خونمون هواخوری و علت اینکه تو این عکسام انقدر خندونم پریا دوستمه که داره شکلک در میاره که عکسای من خوشگل بشن
دوستم پریا
بابام منو قلقلک داده دارم میخندم
این چشممه
اینم دماغمه
اینجام دارم الله اکبر میکنم
اینجام دارم جوجو رو به مامانم نشون میدم که یاد بگیره
عاشق اینم که کامیونم بر عکس کنم و چرخاشو بچرخونم کلاً لاستیک دوس دارم شاید وقتی بزرگ شدم برم تو کار پنچر گیری و تنظیم باد لاستیک.... مگه چیه؟ ؟؟