رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

♥ღღ♥ رادمهر ، خورشيد بخشنده، بخشنده همچون خورشيد ♥ღღ♥

پيشرفت تازه

گل قشنگم حدوداً تو سن23 ماهگي خوندن اعداد رو ياد گرفتي و از اون موقع يكي از بازيامون اين شده كه وقتي با هم ميريم بيرون شما ميري و يكي يكي اعداد روي پلاك ماشينارو ميخوني تلفظتم اين شكليه:  ek doo se dad badnj shish asht asht noh diah بعد از اينجا تا 13 رو  سيزده ميگي و بقيشو تا بيست ، بيست ميگي . ...
10 دی 1393

خداحافظي با شير

پسر قشنگم سلام اومدم بگم به لطف خدا در 30 آذر مصادف با 28 صفر  به طور كامل از شير گرفتمت يعني يه ماه زودتر ، علتشم اين بود اصلاً غذا نميخوردي ولي الان انگار معجزه شده و شما الان اشتهات به طور كامل باز شده . روش از شير گرفتنم اين بود كه از يه ماه قبلش شير خوردنت رو كم كرده بودم و دو هفته قبل از اتمام كاملش شير روز رو قطع كردم و فقط شبا شير ميخوردي در كل ميتونم بگم تو اين مدت 4 هفته ي اخير كه اوج بهونه گيريات بود (به جز اينكه گاهي موقعي كه فيلت ياد هندستون ميكرد منو ميزدي و موهامو ميكشيدي)خيلي گريه نكردي من انتظار بدتر از اينا رو داشتم ولي خداروشكر اين پروژه رو تموم كرديم و الان شما يه قدم تا استقلال كامل برداشتي كه اين هم...
9 دی 1393

بدون عنوان

سلام به پسري و همه دوستان گل وبلاگي ميدونم خيلي وقته آپ نكردم ، علتشم مثل هميشه مشغله زياد و يكمم تنبلي اينجانب مي باشد.بعله ديگه وقتي تو پيري دوباره هوس درس خوندن به سرم بزنه اونم يه رشته ايي كه مدام بايد تو خونه تمرين داشته باشي اونم با يه پسر شيطون كه تا ميام دست به قلم بشم دستمو ميگيره و ميكشه كه باش برم يا اگه بش بي توجهي كنم مياد اتدهام و نقاشيامو خط خطي ميكنه بيشتر از اين نميشه ازم توقع داشت.اين چند وقت خيلي مشغله داشتم به جز كاراي دانشگاه همش درگير سرماخوردن شما گل پسر بودم البته هنوزم درگيرم ، اين دفه ي سومه تو اين يك ماه مريض ميشي ، موندم كه چرا خوب نميشي غذا نخوردنتم اعصاب و روان نذاشته واسم ، به خاطر همين بايد زودتر از...
10 آذر 1393

مسابقه...

دوستان گل وبلاگی و خوانندگان خاموش سلام لطفاً به آدرس www.niniaxs.ir برین و به عکس پسرم امتیاز بدین و تا جایی که میتونین تو عکس صفحه ی اصلیش کلیک کنین هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم ایشالله یه روز برای نی نی خودتون جبران میکنم. ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- بعداً نوشت: رادمهر تو اين مسابقه با عنوان پر امتيازترين عكس هفته برنده شد  از همه ي دوستاني كه به پسري راي دادن ممنونم                                ...
7 آبان 1393

مسافرت تهران ، هریجان ، چالوس ...

  مسافرت پاییزی امسالمون به دلایل زیادی محدود شد به سه روز که یکی از دلیلاش درسای من و البته بابایی بود آخه بابایی هم ارشد قبول شده و حسابی کارش دراومده و باید بعدازظهرا درس بخونه ، به خاطر همین مجبور شدیم امسال تو یه زمان کوتاه اونم یه جای نزدیک بریم که یه آب و هوایی عوض کنیم . تهران رفتنمون دوتا دلیل داشت که یکیش برای خانوادمون خیلی مهم بود که مفصل راجبش تو یه پست خصوصی مینویسم و یکیشم خراب شدن لنز دوربینم بود که باید میدادمش به شرکت گارنتیش برای تعمیر ، این دفم نتونستیم تهران رو بگردیم فقط تونستیم بریم اون جایی که تو پست بعدی خصوصی میگم و باشگاه بانک مسکن ، گفتم چون دوربینم لنز نداشت عکسم نگرفتم ، عوضش تو هریجان و چالوس با د...
2 آبان 1393

احساسات رادمهری...

جدیداً خیلی احساساتی میشی اونم اینطور که وقتی میری تو فاز عشقولانه همه چی رو از من و بابا و نی نی دایی و پتو گرفته تا حتی عکس ماشین بابا علی که تو دفتر برات کشیدم و اتوبوست و ستون و در و دیوار رو هم بوس بوسی میکنی ............... قربون بوسه های شیرینت بشم ماددددددددد ر           هر بار گفته ام که تو را دوست دارمت           پر می شود از آتش عشقت دهان من                                   &nbs...
30 مهر 1393

سه روزی که هفت ساعتش بی تو گذشت ...

سلام پسرکم بالاخره هر طوری بود این جدایی انجام شد و من سه روز اونم حدود هفت ساعت ازت دور بودم شما که اصلاً از این وضعیت ناراضی نیستی تازه خوشحالم هستی چون مامان نازیو بابا علی رو زیادتر میبینی اما حال و روز منه مادر مخصوصاً تو روز اول اینطور بود که : دائم به فکرت بودم و همش استرس داشتم.میترسیدم به خاطر نبودنم اذیت بشی ولی مطمئن بودم مامانمو از من بیشتر دوست داری و وقتی اون باشه بهونه ی منو نمیگری ، مگه موقعی که خوابت بیاد در اون صورت فقط کنار من خوابت میبره که اینم مشکلی نیست چون کلاسام صبحه و شما وقتی من نیستم خوابی یعنی دیگه خوابت رو میکنی و سر حال میشی ، آره داشتم از روز اول دوریمون میگفتم : تو راه دانشگاه یا تو راه برگشت هر پ...
10 مهر 1393

پاییز آمد

سلام به پسرم و همه ی دوستداران پاییز چند روزیه تو شهر ما عطر پاییزیی پیچیده و من دوباره شور و نشاط پاییزیی دارم و یه عالمه دلهره ، علتشم اینه که قراره که دوباره دانشجو بشم و هفته ایی سه روز از صبح تا ظهر پیش پسری نباشم و این برای منی که تا حالا بیشترین تایمی که از عشقم دور بودم کمتر از 3 ساعت بوده خیلی ترسناک و ناراحت کنندس . جزییات این ماجرا از این قراره که این جانب بعد از متحول کردن و شدن در رشته ی کامپیوتر به این نتیجه رسیدیم که کلاً راهی که انتخاب کرده بودیم اشتباه بوده و باید هر طور شده بعد از 4سال درس خوندنای الکی و 3 سال خونه نشینی و باد خوردن اساسی به پشتمان عزممان را جزم کنیم و در رشته ی مورد علاقه ی خویش که هیچ ربطیم به ...
31 شهريور 1393

چند تا از اسباب بازیای تقریباً جدیدت ...

پسر قشنگم این روزا توجهت به بازی زیادتر شده و اگه من کنارت باشم میتونم با اسباب بازیات حسابی مشغولت کنم البته اگه تنبلی نکنم بازیایی ما ایناس: قایم موشک ، لی لی حوضک ، نمایش عروسکی ، شعر خوانی(برات شعرای کودکانه فارسی و انگلیسی پخش میکنم و با شعر همخوانی میکنم همزمانم با هم دور خونه بدو بدو میکنیمو بالا و پایین میپریم) ، گاهی وقتام بات کارتاتو کار میکنم ، چند تا کتاب خیلی عالی از سایت هد هد برات خریدم که خیلی مفیدن و مرتبط با سنتن ، شمام خداروشکر خیلی دوستشون داری منم همیشه قبل از خواب بعد از ظهر یا شبت یکیشو برات میخونم ، اینم الان یادم اومد تا یادم نرفته با اینکه به این پست ربط نداره اینجا میگم ، چند روزیه برات خمیر دندون ارگانیک مخص...
23 شهريور 1393